خویش را در نظر خلق نگه دار عزیز
کز نظرها چو بیفتی به دهانها افتی
اشرف خراسانی
خویش را در نظر خلق نگه دار عزیز
کز نظرها چو بیفتی به دهانها افتی
اشرف خراسانی
سجود زاهدان و عشق بازان فرقها دارد
چه نسبت سر به خاک افکنده را با خاک بر سرها ؟
غنیمت پنجابی
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد ؟
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ
شفایی اصفهانی
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایرهی قسمت اوضاع چنین باشد
حافظ
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
حافظ
صبر بر جور فلک کن تا برآیی رو سفید
دانه چون در آسیا افتد تحمل بایدش
صائب تبریزی
مرد مصاف در همه جا یافت میشود
در هیچ عرصه مرد تحمل ندیدهام
صائب تبریزی
در آن گلشن که عمر باغبان از گل بود کمتر
زهی غافل که ریزد بر زمین رنگ اقامت را
صائب تبریزی
از باغ رفتنم نه ز بیمهری گل است
چندان دماغ نیست که با گل به سر کنم
صائب تبریزی
هر چند نیست درد دل ما نوشتنی
از اشک خود دو سطر به ایما نوشتهایم
صائب تبریزی
لاف کرم نتیجهی پستی همت است
از دست کوته است که باشد زبان بلند
صائب تبریزی
از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
ور نه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند
صائب تبریزی
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
صائب تبریزی
از تلخی سوال گروهی که واقفند
فرصت به لب گشودن سائل نمیدهند
صائب تبریزی
گر مهر تو بیرون رود از سینهی مردم
در شهر کسی را به کسی کینه نماند
شاپور تهرانی