به روی هر چه گشودیم چشم غیر از دوست
به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم
محمد قهرمان
به روی هر چه گشودیم چشم غیر از دوست
به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم
محمد قهرمان
نمیتوان به همآغوشیات قناعت کرد
به حیرتم که چهسان میشود قبا قانع
طغرا مشهدی
نشاط اين بهارم بی گل رويت چه كار آيد
تو گر آيى طرب آيد بهشت آيد بهار آيد
بیدل دهلوی
رشکی آن روز که میرفت ز دنیا میگفت:
ای فلک یار مرا یار که خواهی کردن ؟
رشکی همدانی
گویند که یار دگری جوی و ندانند
بایست که قلب دگری داشته باشم
عماد خراسانی
گهی وصال و گهی هجر یار میکشدم
به هر طریق غم روزگار میکشدم
نصیب اصفهانی
مپرس از چه چنین سر به میله میزنم امشب
به مرغ خانگی از کار بال و پر چه توان گفت ؟
حسین جنتی
بستر آرام پروانه است خواب روز شمع
وای بر آن کس که بیدار است دائم یار او
صائب تبریزی
شکر خوش است ولیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم
سعدی
در این زمان که خمارم مطیع من میباش
چو مست گشتم از آن پس در اختیار توام
مولوی
آه اگر دامن پاک تو نیارند به دست
خستگانی که دریدند گریبانی چند
فروغی بسطامی