لیست شاعران
مجموعه اشعار عاشقانه اجتماعی

تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست


تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست

هر کجا در همه آفاق اسیریست منم

 

حسین جنتی



روزی به یک درخت جوان گفت کنده ای


روزی به یک درخت جوان گفت کنده‌ای:

باشد که میز گوشه‌ی میخانه‌ای شوی

 

تا از غم زمانه بیابی فراغ بال

ای کاشکی نشیمن پیمانه‌ای شوی

 

یا این که از تو، کاسه‌ی تاری در آورند

شورآفرین مطرب دیوانه‌ای شوی

 

یا صندوقی کنند تو را، قفل پشت قفل

گنجی نهان به سینه‌ی ویرانه‌ای شوی

 

اما ز سوز سینه دعا می‌کنم تو را

چون من مباد آن که «درِ» خانه‌ای شوی

 

چون من مباد شعله‌ور و نیمه‌سوخته

روزی قرین آه غریبانه‌ای شوی

 

چون من مباد آن که به دستان خسته‌ای

در موی دختران کسی شانه‌ای شوی

 

روزی به یک درخت جوان گفت کنده‌ای:

باشد که میز گوشه‌ی میخانه‌ای شوی

 

حسین جنتی



بار سنگین ماه پنهان اسب لاغر نابلد


بار سنگین، ماه پنهان، اسبِ لاغر نابلد

ره خطا بود و علامت گنگ و رهبر نابلد

 

ما توکل کرده بودیم این ولی کافی نبود

نیل تر بود و عصا خشک و پیمبر نابلد

 

از چه می‌خواهی بدانی؟ هیچ یک از ما نماند

دشمن از هر سو نمایان، ما و لشکر نابلد

 

از سرم پرسی؟ جز این در خاطرم چیزی نماند

تیغ چرخان بود و گردن نازک و سر نابلد

 

مشت‌هامان را گره کردیم اما ای دریغ

مشتی از ما سست‌پیمان، مشت دیگر نابلد

 

گاه غافل سر بریدیم از برادرهای خویش

دید اندک بود و شب تاریک و خنجر نابلد

 

نامه‌ها بستیم بر پاشان، دریغ از یک جواب

باز و شاهین تیزچنگال و کبوتر نابلد

 

کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید

ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد

 

حسین جنتی



در چنگ میله بال و پرم را شناختم


در چنگ میله بال و پرم را شناختم

افسوس در قفس هنرم را شناختم

 

گم کرده بودم این بدن پاره پاره را

از داغ بی کسی، جگرم را شناختم

 

چون کفش کهنه بی کس و تنها مرا گذاشت

روز نیاز همسفرم را شناختم

 

بانگ انا الحقم همه جا را گرفته بود

بالای دار، قدر سرم را شناختم

 

آن دم زدن ز مردی و مردانگی گذشت

تا زیر بار دل، کمرم را شناختم

 

سیمرغ کو که باز در این دشت پر غبار

در خاک و خون تن پسرم را شناختم

 

یک روز مثل آینه، یک روز مثل آه

این گونه روح در به درم را شناختم

 

حسین جنتی



بر نمی خیزند مردانی که بر می خاستند


بر‌نمی‌خیزند مردانی که بر‌می‌خاستند

جاده‌ی فتحم، به درد بی غباری مانده‌ام

 

حسین جنتی



شادی ام با دیگران است و غمم سهم خودم


شادی‌ام با دیگران است و غمم سهم خودم

باغ انگورم که در درد خماری مانده‌ام

 

حسین جنتی



هیچ کس از همه ی شهر خریدارم نیست


هیچ کس از همه‌ی شهر خریدارم نیست

مشتری شیشه و من جنس دکانم سنگ است

 

حسین جنتی



کجروی های فضیل این نکته را معلوم کرد


کجروی‌های «فضیل» این نکته را معلوم کرد :

عشق حتی بار کج را هم به منزل می‌کشد

 

حسین جنتی



آتش بزن مرا و به خاکسترم نشان


آتش بزن مرا و به خاکسترم نشان

اما گمان مدار که این آخر من است

 

حسین جنتی



بر سینه ات مدال شجاعت توهم است


بر سینه‌ات مدال شجاعت توهم است

کاین، دسته‌ی فرو شده‌ی خنجر من است

 

حسین جنتی



من سکه ام که یک طرفم خط ساده ایست


من سکه‌ام که یک طرفم خط ساده‌ای است

شیر درنده آن طرف دیگر من است

 

حسین جنتی



حدود پر زدنم را به من نشان داده است


حدود پر زدنم را به من نشان داده است

همان که بال نداده است و آسمان داده است

 

حسین جنتی



سیاست نیست اسرار نهان با دوستان گفتن


سیاست نیست اسرار نهان با دوستان گفتن

بسا پیک امین در جامه‌ی جاسوس برگردد

 

حسین جنتی



ای بوسه ی تو باطل سحر حیای من


ای بوسه‌ی تو باطل سحر حیای من

وی دکمه دکمه منتظر دست‌های من

 

شرمنده‌ام اگر نفست تنگ می‌شود

از بوسه‌های پشت هم بی‌هوای من

 

جان می‌رسید بر لبت از دیدن خودت

بودی اگر هر آینه امروز جای من

 

دودش ز چشم‌های سیاهت بلند شد

آهی که سرمه ریخت به زنگ صدای من

 

نفرین به من اگر که ملایک شنیده‌اند

جز آرزوی داشتنت در دعای من

 

رازی بزرگ بودی و پنهان ز چشم خلق

غافل که بر ملا شدی از رد پای من

 

هستی نخی است در نظرم، بسته بر دو میخ

یک سو وفای توست دگر سو وفای من

 

حسین جنتی



گیرم از این قماش کسی جا به جا شده است


گیرم از این قماش کسی جا به جا شده است

این تاج و تخت کهنه بسی جا به جا شده است

 

رنگی عوض شده است ولی فتنه‌ها یکی است

حیران مشو که بوالهوسی جا به جا شده است

 

آزادی از نگاه تو ای ساده‌لوح چیست ؟

از دید ما فقط قفسی جا به جا شده است

 

عمرت چو باد می‌گذرد فکر چاره باش

چشمی به هم زدی، ارسی جا به جا شده است

 

فریاد می‌زنی و به جایی نمی‌رسی

آهی کشیده‌ای، نفسی جا به جا شده است

 

غمگین مباش ای دل از این رفت و روب‌ها

بادی وزیده است و خسی جا به جا شده است

 

حسین جنتی