نشاط اين بهارم بی گل رويت چه كار آيد
تو گر آيى طرب آيد بهشت آيد بهار آيد
بیدل دهلوی
نشاط اين بهارم بی گل رويت چه كار آيد
تو گر آيى طرب آيد بهشت آيد بهار آيد
بیدل دهلوی
به این سستی که میبینم ز بخت نارسا بیدل
کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من
بیدل دهلوی
به دل گفتم كدامین شیوه دشوار است در عالم؟
نفس در خون تپید و گفت پاس آشناییها
بیدل دهلوی
پیش آ که بخوانی رقم سینهی ریشم
من نامهی افتاده به خاک از کف خویشم
بیدل دهلوی
ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی
جدایی ماند چون خمیازه در آغوش مژگانها
بیدل دهلوی
به حیرت، آینهام بینیازِ هستی بود
تو جلوه کردی و نگذاشتی به حال خودم
بیدل دهلوی
نه اشکی زیب مژگانم، نه آهی بال افغانم
تپیدن هم نمیدانم، دل بی درد را مانم
بیدل دهلوی
گر به سپهرم التجاست ور مه و مهرم آشناست
بیدل بیکس توام، غیر تو کیست یار من ؟
بیدل دهلوی
غیر بار عشق هر باری که هست افکندنیست
بیدل ار باری بری، باری به دوش این بار بر
بیدل دهلوی
نفس را از طواف دل چه مقدار است برگشتن ؟
اگر برگردم از کویت، همین مقدار میگردم
بیدل دهلوی
زندگی بر گردن افتاده است یاران چاره چیست ؟
چند روزی هر چه باداباد، باید زیستن
بیدل دهلوی
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یاد تو کج کردهام بیا که نریزد
بیدل دهلوی
عدم کیفیتم خاصیت نقش قدم دارم
خرامی تا به زیر پای خود یابی نشانم را
بیدل دهلوی