بازار خنده را به تمامی کساد کرد
غم، بس که روی دست دلم ماند و باد کرد
تیغ تو ؟ یا صدای من خسته ؟ ای رفیق
در این میانه دشمن ما را چه شاد کرد ؟
آن را که از غریبه توقع نداشتیم
خنجر به دست، هم نفس خانه زاد کرد
دم میزد از رفاقت و تیغ از میان کشید
ما را ظنین به صحت و سقم معاد کرد !
هر کس گذشت از سر نعش جوان شهر
چنگیز را به رسم ادب زنده باد کرد !
ای منجی صداقت و لبخند، الامان
باید در این زمانه زیاد از تو یاد کرد
دارد میآورد به سر باغمان، تبر
آن را که با حسین تو ابن زیاد کرد
حتی درخت، سینهی این خاک را شکافت
زیرا زمین به دانهی آن اعتماد کرد
باز آ، که بیتو سکهی بیاعتبار درد
بازار خنده را به تمامی کساد کرد
حسین جنتی
13 جولای 2015