عشق کفارهی یک لحظه نگاه است فقط
مثل افتادن از چاله به چاه است فقط
بار فریاد و فغانش به دلت میافتد
اوج ظاهر شدنش در دو سه آه است فقط
اولش چشم به در دوختن و زل زدن است
آخرش خیره شدنهای به ماه است فقط
مثل آن اسب سفیدی است که بعد از رفتن
آنچه جا مانده از آن رد سیاه است فقط
عشق با پیچ و خمش خوب به من فهمانده
«دوستت دارم» آذوقهی راه است فقط
عشق فهمانده که یک کوه اگر عاشق شد
متلاشی شدنش با پر و کاه است فقط
امیر خان پرور