به هم تنیده فلک از ازل کلافم را
بریده قابله با غصه بند نافم را
تو از تبار بتانی و من مسلمانم
چگونه رفع کنم با تو اختلافم را ؟
به جز به گرد تو گشتن نکردهام کاری
بگو چرا نپذیرفتهای طوافم را ؟
دلم هوای تو کرد و اسیر طوفان شد
عجب به هم زدهای آسمان صافم را
به ابر و باد سپردم که بعد رفتن من
به گوش تو برسانند اعترافم را
همیشه بر دل خود چیره بودهام اما
قبول میکنم این آخرین مصافم را
حسین بیگی نیا
27 دسامبر 2016