بستر آرام پروانه است خواب روز شمع
وای بر آن کس که بیدار است دائم یار او
صائب تبریزی
بستر آرام پروانه است خواب روز شمع
وای بر آن کس که بیدار است دائم یار او
صائب تبریزی
جز حسرت و ندامت و افسوس بیشمار
از زندگی اگر ثمری یافتی بگو
صائب تبریزی
حضور خاطر اگر در نماز معتبر است
امید ما به نماز نکرده بیشتر است
صائب تبریزی
یک روز اگر کند ز تو آیینه رو نهان
رحمی به حال تشنهی دیدار میکنی
صائب تبریزی
وحشت ما کم نگردد ز اجتماع دوستان
چون الف با هر چه پیوندیم تنهاییم ما
صائب تبریزی
از صحبت باد سحر ای غنچهی بی دل
در دست به جز سینهی صد چاک چه داری ؟
صائب تبریزی
ادا چگونه کنم شکر درد بی درمان ؟
که از طبیب مرا بی نیاز ساخته است
صائب تبریزی
به زکات حسن بگذر سوی گلستان که گلها
همه با کف گشاده ز پی دعا نشسته
صائب تبریزی
در مستی از دهان تو گفتار بی حجاب
حوری است بی نقاب ز جنت برآمده
صائب تبریزی
نه مروت است ما را ز جنون کناره کردن
که به هر گذار طفلی به امید ما نشسته
صائب تبریزی
چو بید اگر چه در این باغ بی بر آمدهام
به عذر بی ثمری سایهگستر آمدهام
صائب تبریزی
دیوان ما و خود را مفکن به روز محشر
در عذر خشم بیجا یک بوسهی بجا ده
صائب تبریزی
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است
صائب تبریزی
در زیر چرخ سعی به جایی نمیرسد
در تنگنای بیضه چه بیهوده پر زنم ؟
صائب تبریزی
چون نیست پای آن که ز عالم به در زنم
دستی به دل گذارم و دستی به سر زنم
صائب تبریزی