لیست شاعران
مجموعه اشعار عاشقانه اجتماعی

همین دلی که پر است از شکایت و گله دارد


همین دلی که پر است از شکایت و گله دارد

برای از تو شنیدن هنوز حوصله دارد

 

سجاد رشیدی پور



به چشم های من از قرار برگشته


به چشم‌های منِ از قرار برگشته

هوای گریه‌ی بی‌اختیار برگشته

 

بگو به آن مژه‌های سیاه رفته مگر

که بخت عاشق چشم‌انتظار برگشته ؟

 

منم همان که خودش را رسانده با امید

سر قرار تو و بی قرار برگشته

 

اسیر آهوی چشمت شده دل شیرم

پی شکار تو رفته، شکار برگشته

 

به حکم اهل دل این مرد را شهید بدان

اگر چه زنده از این کارزار برگشته

 

خوشم به این که از این عشق برنمی‌گردم

چه غم اگر ورق روزگار برگشته ؟

 

سجاد رشیدی پور



نصیبم از تو به جز قلب پاره پاره چه بود ؟


نصیبم از تو به جز قلب پاره پاره چه بود ؟

به جز دوای کم و درد بی‌شماره چه بود ؟

 

به فکر فتح، به میدان عشق رو کردیم

تو آمدی سپر انداختیم، چاره چه بود ؟

 

تو آمدی که ببینند عاشقان جهان

دل تو را و بفهمند «سنگ خاره» چه بود ؟

 

به برق چشم خود آنگونه سوختی ما را

که پاک برده‌ای از یادمان شراره چه بود ؟

 

کمان کشیدی و شک کردی و رها کردی

به قصد کار چنین خیر، استخاره چه بود ؟

 

تو ـ قلب سوخته ـ یک بار خام عشق شدی

به حیرتم ز تو این جرأت دوباره چه بود ؟

 

سجاد رشیدی پور



نمی رنجم اگر کاخ مرا ویرانه میخواهد


نمی‌رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می‌خواهد

که راه عشق، آری طاقتی مردانه می‌خواهد

 

کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را

پرنده در قفس هم باشد، آب و دانه می‌خواهد

 

چه حسن اتفاقی، اشتراک ما پریشانی است

که هم موی تو هم بغض من، آری شانه می‌خواهد

 

تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست

تسلی دادن این فاجعه، میخانه می‌خواهد

 

اگر مقصود تو عشق است، پس آرام باش ای دل

چه فرقی می‌کند می‌خواهدم او یا نمی‌خواهد ؟

 

سجاد رشیدی پور