گاهی به شهر و گاه به صحرا گریستم
هر جا که گفت این دل شیدا گریستم
یا رب چه چشمهای است محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم ؟
تقریب عمده تا نبود گریه کی کنم ؟
خون شد هزار بار دلم تا گریستم
پیش تو گریه کردم و بی آبرو شدم
گریم به حال خود که چه بیجا گریستم
با من کسی شریک غم از بی کسی نشد
در گوشهای نشستم و تنها گریستم
امشب ز گریه در جگرم نم نمانده است
خون وام کردم از همه اعضا گریستم
ایام عمر را گذراندم به آه و اشک
امروز ناله کردم و فردا گریستم
قطع امید کرده ز هر باب عاقبت
خون همچو زخم بر در دلها گریستم
خالی نماند کوچهای از سیل اشک من
چون ابر در هوای تو رسوا گریستم
طوفان نوح تازه شد از آب دیدهام
با آن که در غمت به مدارا گریستم
یک قطره خون نماند کنون در بدن مرا
واقف دل و جگر همه یک جا گریستم
واقف لاهوری