فردا که لاله زیستن آغاز میکند
داغش زبان شعر مرا باز میکند
درمان یکی است طفل دل غم گرفته را
غافل مشو ز اشک که اعجاز میکند
جائی که داغ گفتن و ناگفتنش یکی است
مغبون شقایق است که ابراز میکند
از داغ شعله، شیشهی می را هراس نیست
خشت نپخته وحشت پرواز میکند
چشم از غزال خوش که غزلهای دیگران
کی کار بیت خواجهی شیراز میکند
انصاف را نگر که به اندک بهانهای
تعظیم تاک، سرو سرافراز میکند
اهل نظر ز یک نظر آگه شود ولی
ما را هنوز عشق برانداز میکند
آن نخلف ناخلف که قفس شد، ز ما نبود
ما را زمانه چون شکند ساز میکند
با سرو سربلند، چنار شکسته گفت
هر کس که دلپذیر شود ناز میکند
از دل به حیرتم که به هفت آسمان پریش
خون میچکد ز بالش و پرواز میکند
پریش شهرضایی