اصرار نكن… ما شدن ما شدنی نیست
تردید نكن… این گرهها واشدنی نیست
این مثنوی حسرت و بغض و غم و آهم
در دفتر اشعار دلت جاشدنی نیست
صد ابر اگر تا ابدالدّهر ببارند
این بركهی قطحیزده دریاشدنی نیست
در فرش غزل نقش تو را بافتهام تا
این فاصله را پر كنم، اما شدنی نیست
كم وعده بده ، موعد انگور گذشتهست
این غورهی هجر است كه حلواشدنی نیست
دلبستهی مویی شدهام ، سرنخ این عشق
در خرمن گیسوی تو پیداشدنی نیست
من دور تو میگردم و میگردم و این دور
هر چند محال است ولی ناشدنی نیست
محمد عابدینی