لیست شاعران
مجموعه اشعار عاشقانه اجتماعی

خرابم قهوه چی قلیان برایم بار کن لطفا


خرابم قهوه‌چی، قلیان برایم بار کن لطفاً

سری‌اش را پر از سوغاتی خوانسار کن لطفاً

 

بخوان آوازخوان، دارد دلم آرام می‌گیرد

بزن تار و همین تصنیف را تکرار کن لطفاً

 

شش و هشتی بزن، شادم کن امشب سخت غمگینم

بخوان، آزادم از این بغض لاکردار کن لطفاً

 

غریبم قهوه‌چی اما گمان کن اهل این شهرم

به رسم مشتری‌های خودت رفتار کن لطفاً

 

بگو تا غربت بعدی، چه مدت راه باید رفت

اگر دور است قربانت، نگو، انکار کن لطفاً

 

مرا امشب اگر رفتم که هیچ، اما اگر ماندم

کمی مانده به هنگام اذان بیدار کن لطفاً

 

عجب قلیان خوشکامی، چه آهنگی، خوشم آمد

بیا مشتی، یکی دیگر برایم بار کن لطفاً

 

مجتبی سپید



نگرانت شدم آهوی فراری برگرد


نگرانت شدم آهوی فراری برگرد

کارم امروز شده لحظه‌شماری برگرد

 

جنگل آبستن صد حادثه‌ی خونین است

طاقت دیدن چنگال نداری برگرد

 

شیرهایی به هواداری تو مأمورند

ورنه هر ثانیه صد بار شکاری برگرد

 

به خدا ایل و تبارم به تو عادت دارند

تو عزیز همه‌ی ایل و تباری برگرد

 

همه‌ی اهل محل بی‌کسی‌ام را دیدند

تا نگفتند چرا بی‌کس و کاری برگرد

 

من که معتاد نگاه تو شدم حرفی نیست

لااقل قدر کمی رفع خماری برگرد

 

به گمانم نکشد کار دلم تا فردا

کار امروز به فردا نسپاری برگرد

 

مجتبی سپید



این منم خون جگر از بد دوران خورده


این منم، خون جگر از بد دوران خورده

مرد رندی که رکب‌های فراوان خورده

 

غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟

فرض کن کوه شنی طعنه‌ی طوفان خورده

 

عشق را با چه بسازد، به کدامین ترفند

شاعری که همه‌ی عمر غم نان خورده

 

چه به روز غزل آمد که همه منزوی‌اند

قرعه بر معرکه‌ی معرکه‌گیران خورده

 

از دهان کس و ناکس خبرش می‌آید

شعر، این باکره‌ی دست هزاران خورده

 

با چنین فرقه‌ی نسناس، یقین پاپوش است

اتهامی که به شخصیت شیطان خورده

 

دشتمان گرگ، اگر داشت نمی‌نالیدم

نیمی از گله‌ی ما را سگ چوپان خورده

 

جرم من فاش مگوهاست و حکمم سنگین

چه کند شاهد سوگند به قرآن خورده

 

شعر هم عقل ندارد که در این شهر شعور

گذرش بر من دیوانه‌ی دوران خورده

 

مجتبی سپید