آن چشم مست راه دلم را شبانه زد
این دزد تازه کار به دیوانه خانه زد
ایزد برای خلق زنخدان این پری
با سیبهای نوبر شیراز چانه زد
انداخت شاعران قسم خورده را به بند
زلفت که لاف سلطنت عادلانه زد
گیسوی پر شکنج تو در آن شکنجه گاه
هشتاد ضربه بر تن من تازیانه زد
چشم تو و زبان من اینک ربودهاند
از هر که گوی حسن و غزل در میانه زد
بیهوده نیست شعر نوین با حضور ما
با دست رد به هر گل و بلبل نشانه زد
آن پشت چشم، پیش تو نازک نموده بود
این پیش من دم از غزل عاشقانه زد
از ذهن من گذشت همین چند لحظه پیش
این بوسهای که بر یقهی تو جوانه زد
علیرضا بدیع