ای کشتگان پیشاز من! آیین بیقراری چیست؟
چون بگذرد عذاب از حد، حدّ فغان و زاری چیست؟
لبتشنگان بیتابیم، ساقی بخیل و می مفقود
چون رخصت صبوحی نیست پس چارۀ خماری چیست؟
ابری گران و گریانم امّا نَمی نمیبارم
بر سنگلاخ لمیزرع تأثیر آبیاری چیست؟
هر روز سنگ غلتانی از کوه میبرم بالا
میافتد و نمیفهمم مقصود بردباری چیست
دیوانهام که در صحرا از لالهها نمیپرسم
انگیزۀ شکوفیدن در باد نوبهاری چیست
ای ضربههای بیقوّت! از جان من چه میخواهید؟
از پای اگر نیندازد پس کار زخم کاری چیست؟
ای کهنهنوشِ شورانگیز! مدهوشِ بادۀ پرهیز!
نومیخوران نمیدانند آداب میگساری چیست!
سمانه کهربائیان