جای یک زخم دگر در همه اعضایم نیست
بعد از این تیغ بینداز و نمکدان بردار
فطرت مشهدی
جای یک زخم دگر در همه اعضایم نیست
بعد از این تیغ بینداز و نمکدان بردار
فطرت مشهدی
به دل گفتم كدامین شیوه دشوار است در عالم؟
نفس در خون تپید و گفت پاس آشناییها
بیدل دهلوی
حدیث عشق شنیدن کم از شهادت نیست
سخن بگو و بفرما کفن کنند مرا
محمد سهرابی
دهان خصم و زبان حسود نتوان بست
رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار
سعدی
به ضعف و قوت بازوی عشق حیرانم
که کوه میکند و دل نمیتواند کند
تاثیر تبریزی
شادی طلاق دادهی صد سالهی من است
با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار؟
نجدی یزدی
غم زمانه و رشک رقیب و جور حبیب
کدام قصه بگویم که درد بسیار است
شانی تکلو
جز حسرت و ندامت و افسوس بیشمار
از زندگی اگر ثمری یافتی بگو
صائب تبریزی
شبم به وعده و روزم به انتظار گذشت
به هیچ و پوچ مرا روز و روزگار گذشت
شاپور تهرانی
ﺁﻥ ﯾﺎﺭ طلب ﮐﻦ ﮐﻪ تو را ﺑﺎشد و بس
معشوقهی صد هزار کس را چه کنی
ابوسعید ابوالخیر
من که در دام آمدم، نه از فریب دانه بود
غیرتم نگذاشت در دام تو بینم دانه را
کلیم کاشانی
گرفتم با دلی چون غنچه، راه عشق و رسوايی
چه دانستم كه در كوی ملامت سنگ میبارد
لسانی شيرازی
ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را
شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟
رهی معیری
امروز نیز محنت فرداست روزیام
آن بندهام که رزق من از پیش میرسد
امیری فیروزکوهی