مکن ملاحظه در کشتنم که روز جزا
ز رشک نام تو را بر زبان نخواهم برد
نظیری نیشابوری
مکن ملاحظه در کشتنم که روز جزا
ز رشک نام تو را بر زبان نخواهم برد
نظیری نیشابوری
دست طمع چو پیش کسان کردهای دراز
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
نظیری نیشابوری
مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت
چراغ دیده نمی داشت، دیر روشن شد
نظیری نیشابوری
آن که صد نامهی ما خواند و جوابی ننوشت
سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت
نظیری نیشابوری
گویا تو برون میروی از سینه و گر نه
جان دادن کس این همه دشوار نباشد
نظیری نیشابوری
ترسم که در روز جزا گیرند خلقی دامنت
با دیگران باری مکن جوری که با ما کردهای
نظیری نیشابوری
درس ادیب اگر بود زمزمهی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
نظیری نیشابوری