ای داخل گلهی زمانه
فربه نشوی که میکشندت
ناظم هروی
نامی از خویش در جهان بگذار
زندگانی برای مردن نیست
شد از گلاب یقینم که باغبان جهان
به کس نمیدهد آبی که باز نستاند
درآیی به مجلس، برآید دل از غم
الهی درآیی، الهی برآید