گرم به جور و جفا میکشی نمیرنجم
که مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
لسانی
گرم به جور و جفا میکشی نمیرنجم
که مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
لسانی
بیا که گریهی من آنقدر زمین نگذاشت
که در فراق تو خاکی به سر توان کردن
لسانی شیرازی