چشم جادو، غمزه ترسا، خال هندو، رخ فرنگ
در میان خطهی کفار میگویم حدیث
قصاب کاشانی
چشم جادو، غمزه ترسا، خال هندو، رخ فرنگ
در میان خطهی کفار میگویم حدیث
قصاب کاشانی
خال کنج لب به قصد مرغ دلگیراتر است
دانه را صیاد ما بر دام استادانه ریخت
قصاب کاشانی
ز رخسار و قد و چشم تو هر کس میبرد بخشی
گلستان رنگ و سرو اندام و آهو خوشنگاهی را
قصاب کاشانی
میکند سنگیندلان را حرص روزی بیقرار
آسیا را جستجوی رزق سرگردان کند
قصاب کاشانی
حرف بسیار است اما رخصت گفتار نیست
بر سر چندین هزار اسرار، سرپوشیم ما
قصاب کاشانی
دنیا و آخرت به نگاهی فروختیم
سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی
قصاب کاشانی