لیست شاعران
مجموعه اشعار عاشقانه اجتماعی

تا شرم هست پرده بیگانگی به جاست


تا شرم هست پرده‌ی بیگانگی به جاست

ما را شراب با تو مگر آشنا کند

 

فیاض لاهیجی



گر صلح نخواهی به من از جنگ چه مانع


گر صلح نخواهی به من از جنگ چه مانع ؟

برخیز که ما تیغ نهادیم و سپر هم

 

فیاض لاهیجی



به کوی عشق رخسارم گواه است


به کوی عشق رخسارم گواه است

که اینجا خاک را زر می‌توان کرد

 

فیاض لاهیجی



کثرت غم در دلم بر یاد او جا تنگ کرد


کثرت غم در دلم، بر یاد او جا تنگ کرد

کار بر خود تنگ کرد آن کو دل ما تنگ کرد

 

فیاض لاهیجی



می فزاید عشق من هر دم چو حسن کاملت


می‌فزاید عشق من، هر دم چو حسن کاملت

کم شود صبر از دلم، هر روز چون رحم از دلت

 

فیاض لاهیجی



غمت به سینه مرا جای مدعا نگذاشت


غمت به سینه مرا جای مدعا نگذاشت

به حسرت دگرم حسرت تو وا نگذاشت

 

فیاض لاهیجی



رخصت نظاره ارزان گشت پنداری که باز


رخصت نظاره ارزان گشت، پنداری که باز

چشم مست او به فکر قتل عام افتاده است

 

فیاض لاهیجی



رمیدن های عاشق در حقیقت دام معشوق است


رمیدن‌های عاشق در حقیقت دام معشوق است

به وحشت الفت دیگر بود جادو نگاهان را

 

فیاض لاهیجی



دشمنی های دو عالم با من از بیداد اوست


دشمنی‌های دو عالم با من از بیداد اوست

گر چه صد شمشیر بر سر می‌خورم، قاتل یکی است

 

فیاض لاهیجی



کثرت غم در دلم بر یاد او جا تنگ کرد


کثرت غم بر دلم، بر یاد او جا تنگ کرد

کار بر خود تنگ کرد، آن کو دل ما تنگ کرد

 

فیاض لاهیجی



برداشت یار پرده و شد گفتگو تمام


برداشت یار پرده و شد گفتگو تمام

مطلب چو کشف شد، چه دلیل و کدام بحث ؟

 

فیاض لاهیجی



می فزاید عشق من هر دم چو حسن کاملت


می‌فزاید عشق من، هر دم چو حسن کاملت

کم شود صبر از دلم، هر روز چون رحم از دلت

 

فیاض لاهیجی



محو دیداریم واعظ از سر ما دور شو


محو دیداریم، واعظ از سر ما دور شو !

ذوق امروز از دل ما بیم فردا برده است

 

فیاض لاهیجی



بی غمی ها کشتی ام را خوش به ساحل رانده بود


بی‌غمی‌ها کشتی‌ام را خوش به ساحل رانده بود

گریه را نازم که بازم سر به دریا داده است

 

فیاض لاهیجی