مرد مصاف در همه جا یافت میشود
در هیچ عرصه مرد تحمل ندیدهام
صائب تبریزی
مرد مصاف در همه جا یافت میشود
در هیچ عرصه مرد تحمل ندیدهام
صائب تبریزی
در آن گلشن که عمر باغبان از گل بود کمتر
زهی غافل که ریزد بر زمین رنگ اقامت را
صائب تبریزی
از باغ رفتنم نه ز بیمهری گل است
چندان دماغ نیست که با گل به سر کنم
صائب تبریزی
هر چند نیست درد دل ما نوشتنی
از اشک خود دو سطر به ایما نوشتهایم
صائب تبریزی
لاف کرم نتیجهی پستی همت است
از دست کوته است که باشد زبان بلند
صائب تبریزی
از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
ور نه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند
صائب تبریزی
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
صائب تبریزی
از تلخی سوال گروهی که واقفند
فرصت به لب گشودن سائل نمیدهند
صائب تبریزی