ز قله رد شده افتاده در سرازیری
جوان تازه رسیده به وادی پیری
که ایستاده و پرسیده از خودش ناگاه:
چقدر دربدری، اضطراب، درگیری ؟
تو آفتابهی خرج لحیم خواهی شد
به افتضاحی یخچالهای تعمیری
دل شکسته به سالم بدل نخواهد شد
نروید از پس دندان دائمی، شیری
گذشت دورهی اندیشههای سودایی
پرید خلسهی بی تابی اساطیری
پریدی از همهی خوابهای آینده
میان لحظهی اکنون، ولی به این دیری
نترس زندگیات مال توست، راحت باش
تو مردهای و از این بیشتر نمیمیری
سمانه کهربائیان
1 می 2017