بار سنگین، ماه پنهان، اسبِ لاغر نابلد
ره خطا بود و علامت گنگ و رهبر نابلد
ما توکل کرده بودیم این ولی کافی نبود
نیل تر بود و عصا خشک و پیمبر نابلد
از چه میخواهی بدانی؟ هیچ یک از ما نماند
دشمن از هر سو نمایان، ما و لشکر نابلد
از سرم پرسی؟ جز این در خاطرم چیزی نماند
تیغ چرخان بود و گردن نازک و سر نابلد
مشتهامان را گره کردیم اما ای دریغ
مشتی از ما سستپیمان، مشت دیگر نابلد
گاه غافل سر بریدیم از برادرهای خویش
دید اندک بود و شب تاریک و خنجر نابلد
نامهها بستیم بر پاشان، دریغ از یک جواب
باز و شاهین تیزچنگال و کبوتر نابلد
کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید
ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد
حسین جنتی
17 ژانویه 2017