از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پرم
محزونتر از کمانچهی کیهان کلهرم
داغم چنان که شعلهی فریاد و دود داد
پنهان نمیشود به قبای تظاهرم
آبم ولی به آتش خود نیستم جواب
نانم ولی به سفرهی خود، سخت آجرم
شعرم که جز به روز سرودن نمیرسم
بغضم که جز به درد شکستن نمیخورم
نفرین به من که خلق، مرا رشتههای مهر
یک یک بریدهاند، ولی من نمیبرم
من مثل اشک، منتظر پلک هم زدن
مثل حباب منتظر یک تلنگرم
مرتضی لطفی
18 سپتامبر 2016