آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمی است ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقهی هندوی دوست
داروی مشتاق چیست ؟ زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
گر متفرق کنند خاک من اندر جهان
باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست
گر شب هجرش مرا تاختن آرد اجل
روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست
هر غزلم نامهای است شرح غم عشق یار
نامه نبشتن چه سود چون نرسد سوی دوست ؟
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحر گیر
سحر نخواهد خرید غمزهی جادوی دوست
سعدی
28 جولای 2017